لعن و دشنام و سب و ناسزا و هرگونه اهانت به پیامبر اسلام را سبّ النّبی گویند و این مسئله شامل تمامی پیامبران خدا نیز میشود، زیرا در قرآن کریم هیچ تفاوتی میان پیامبران خدا نیست «لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ»(بقره: ۱۳۶) و هیچ آیهای دربارهی سبّ النّبی و حکم آن وجود ندارد، ولی آیات فراوانی هست که هر گونه ایذاء و آزار پیامبر را حرام و مستوجب عذاب دردناک دانسته است؛ مثلاً خداوند میفرماید :«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا»(احزاب: ۵۷) آزار رساندن به پیامبر (ص) شامل هر نوع ایذاء و آزاری است که از سر بیایمانی و تمسخر و استهراء و تحقیر برخیزد و حکم آن هم اخروی است نه دنیوی، و آن نفرین خدا در دنیا و آخرت و عذاب دردناک و خوارکننده است.
این آیه مدنی است و زمانی نازل شد که پیامبر حاکم و فرمانروای سیاسی و دینی شهر مدینه و اطراف بود و ثابت نشده است که کسی را به دلیل سبّ النّبی و ریشخند به اسلام به مجازات اعدام و ترور و قتل رسانده باشد، بلکه حکم قتل و کشتن سابّ النّبی بعدها در عصر خلفای اموی و عباسی میان فقهای اسلامی اتّفاق افتاد و آن هم بنابر ملاحظاتی سیاسی و عقیدتی به قتل و کشتن سابّ النّبی فتوا دادند و تا حدودی بر این رأی خود به اجماع هم رسیدهاند.
البته در اینکه سابّ النّبی کافر و مرتد است، هیچ تردیدی نیست، ولی دربارهی حکم شرعی و مجازات دنیایی او بین فقها اختلاف نظر وجود دارد، بعضی فقها مجازاتی دنیایی برای آن در نظر نمیگیرند و همان برخورد پیامبر و اصحاب و خلفای راشدین را کافی میدانند و معتقدند بهتر است با سماحت و گذشت اسلامی با چنین افراد نادانی برخورد کنند و هر گاه با چنان صحنههای ناخوشایندی روبرو شدند، بهتر است به توصیهی قرآنی عمل کنند و از مجلس استهزای آنها دوری کنند و اگر ممکن شد به گونهای حکیمانه و با بیان عالمانه به روشنگری و هدایتشان اقدام نمایند، دلایل این فقها آیات قرآن و سیرهی رسول خداست؛ از دیدگاه آنان هرگاه مسلمانی احساس کند که به مقدساتش توهین میشود، فرمان قرآن ترک محترمانه و موقت مجلس و بیاعتنایی به آن است تا زمانی که استهزا کنندگان به کار خود ادامه میدهند، وقتی که آنها دست از استهزاء و ریشخند کشیدند، باز میتوان به همان مجلس برگشت و با حفظ اصول، نشست و برخاست نمود، زیرا خداوند میفرماید: «اگر در (مجلسی) شنیدید که آیات خدا مورد کفر و استهزاء قرار میگیرد، با آنها منشینید تا آنگاه در بحث دیگری وارد شوند.»(نساء:۱۴۰) و در سورهی انعام آیهی ۶۸ نیز همین معنا را مورد تاکید قرار میدهد و میفرماید: « و چون کسانی را ببینی که در آیات ما(به سوء نیت) پرگویی میکنند، از آنان روی برتاب تا به سخنی غیر از آن بپردازند.»
چنانکه گفته شد در این آیات و آیات مشابه، ترک همنشینی و بیاعتنایی و رهاکردن محترمانهی مجلس استهزاء مورد توصیهی قرآنی قرار میگیرد نه پاسخگویی به استهزاکنندگان و قهر و اعتراض و خشونتورزی و ترور و کشتن و سر بریدن و...
خداوند در آیهی دیگر میفرماید: «دْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل:۱۲۵) با حکمت و اندرز نیکو، نه جنگ و جدال و ترور و خشونتگرایی و عملیات انتحاری و..، مردم را به راه پروردگارت دعوت کندو به شیوهای هر چه بهتر با آنان وارد مذاکره و مجادله و بحث و گفتوگو بشو.
محور تمامی این آیات، دعوت مشرکان و مخالفان و حتّی استهزا کنندگان به حقیقت اسلام و راه هدایت و رستگاری است که باید بر مبنای حکمت و اندرز نیکو و برخورد علمانه و حکیمانه و تحمّل سختیها و مشکلات و پیامدهای دعوت همراه باشد و هرگونه عملیات خشونتآمیز مورد تأیید اسلام نیست.
دلیل دیگر سیرهی عملی پیامبر در برخورد با مشرکان و استهزا کنندگان است و با مطالعهی زندگی پیامبر میتوان به شواهد زیادی دست یافت که آن حضرت در رابطه با استهزا کنندگان نادان چه برخورد حکیمانه و مسالمتجویانه و هدایتگرانه داشته است و چگونه برای هدایت و رستگاری آنان، نه کشتن و ترورشان، میکوشید و حتی برایشان دعای خیر و هدایت میکرد و در برابر آزار و خشونت آنان میفرمود: «اللّهمّ اهد قومی انّهم لایعلمون» خدایا آنها را هدایت کن چون اینها نمیدانند.
بعضی دیگر از فقها دشنامدهنده به پیامبر را مرتد و مهدور الدّم میدانند و حکم ارتداد را در بارهی آنها واجب میشمرند،(نووی۴۵۳/۱۴) و فقهای شیعه نیز ساب النبی و توهین به امامان اهل بیت را مرتد و مهدور الدّم میدانند.(طباطبایی۵۹/۱۹، حسینی عاملی ۴۳۵/۱۴) و قانون مجازات اسلامی ماده ۲۶۲ حکم سابّ النّبی را اعدام میداند، البته تمامی فقهای شیعه و سنّی با قیدها و تبصرههایی همچون: آیا سبّ النّبی با قول صورت گیرد یا فعل؟ آیا با ترک فعل هم سبّ محقّق میشود و رابطهی سبّ و اهانت چیست؟ و آیا قصد اهانت شرط است یا فقط خود سخن اهانتآمیز کفایت میکند؟ و مسایل دیگر از این قبیل را در صدور حکم خود در نظر گرفتهاند، زیرا مسئلهی مرگ و زندگی انسانی در میان است و باید تمامی شروط و سببها مهیا و موانع برطرف گردد تا حکم ارتداد و مجازات اعدام صادر گردد. این فقها به دلایل و روایات متفاوتی استناد میکنند که به خاطر ایجاز و عدم اطالهی کلام از آوردن آنها خود داری میشود.
به نظر راقم این سطور باید بین جرم و مجازات تناسبی در میان باشد و مجازات با عمل ارتکابی متناسب باشد تا اصل عدالت برقرار بماند، در صورتی که هیچ تناسبی بین یک سخن(هرچند توهینآمیز) با اعدام وجود ندارد و علاوه بر آن خلاف سیرهی پیامبر و قرآن کریم است و موجب خدشهدار شدن چهرهی اسلام میشود، چنانکه در تاریخ اسلام مشهور است که انسان نادانی هر روز در مسیر پیامبر قرار میگرفت و بر سرو روی مبارکشان خاک و خاشاک میریخت و ایشان را تحقیر میکرد و پیامبر با خونسردی خاشاک را از بدن خود پاک مینمود و هیچ توهین یا تهدیدی با آن فرد اظهار نکرد و همچنان با رفتار کریمانه و گذشت و جوانمردی از کنار این ایذا میگذشت و این عمل ناحوانمردانه آن فرد مشرک بارها تکرار شد تا اینکه به بستر بیماری افتاد و پیامبر هنگامی که خبر بیماریش را شنید با چند نفر از اصحاب به عیادتش رفتند و هرگز او را محکوم نکرد و با رفتار کریمانه و حکمتآمیز خود وی را به نور اسلام آشنا نمود و او را از گناه و سقوط به دوزخ نجات داد و یا زمانی که قدرت داشت و میتوانست با زور وارد مکه و بیتالله حرام شود، به درخواست مشرکان پاسخ مثبت داد و حاضر شد آن سال به حج نرود و سال بعد حج کند تا خونی بر زمین ریخته نشود و خشونتی انجام نگیرد.
خداوند میفرماید: «وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا» (شوری: ۴۰) جزای بدی، بدی همانند آن است، اما اگر کسی ببخشد، پس پاداش او بر خداست که خداوند ستمگران را دوست ندارد.
چنانکه ملاحظه میشود در این آیه و آیات دیگر همچون آیهی ۱۲۶ سورهی النحل و.. بر تناسب مجازات با جرم تاکید میکند و نه تنها تعدی از آن را ستم و ظلم میداند، بلکه مردمان را به عفو و گذشت فرا میخواند، زیرا جوامع بشری به عفو و گذشت و سماحت بیشتر نیاز دارد تا مجازات و خشونت و ارعاب و در جامعهای که عفو و گذشت حاکم باشد، زمینهی جرم و بزه و خلافکاری در آن کمتر میشود.
یکی از مسایلی که در این زمینه نباید مغفول بماند اصل آزادی بیان و آزادی اندیشه است، این اصل به شرطی میتواند محفوظ بماند که برای سایر شهروندان مزاحمتی ایجاد نکند، انسان نمیتواند به بهانهی آزادی بیان و حفظ اصول لیبرالیسم، در جامعه هر طور دلش بخواهد رفتار کند و به حقوق جامعه و سایر شهروندان ضربه وارد کند و یا موجودیت جامعهای را مورد تهدید قرار دهد، مثلاً به بهانهی آزادی بیان و قلم دست به افشای اسرار نظامی و اقتصادی و سیاسی و... بزند، زیرا موجب طمعورزی و تجاوز بیگانگان به سرزمین آنان میشود و جامعه چنین آزادی بی درو پیکری را برنمیتابد، جان استوار میل از متفکران لیبرالیسم میگوید: رفتار فرد در جامعه باید بر دو شرط مهم و اساسی استوار باشد؛ اول به منافع همدیگر زیان و ضرر وارد نکنند، دوم هر فرد تعهد خود را نسبت به جامعه برعهده گیرد و از هرگونه فداکاری برای حراست آن دریغ نورزد.(رساله درباره آزادی، جان استوارت میل ترجمه جواد شیخ الاسلامی ۹۲)
پس نظام حقوقی اسلام نیز برای حفظ ارزشها و هنجارهای خود، قوانین و مقرراتی متناسب با آنها وضع میکند، و توجه به این هنجارها و ارزشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دینی از اهمیت بالایی برخوردار است و حکم سبّ النّبی چون موجب نقض ارزشهای دینی یک ملت و جامعه میشود، از نظر فقها باید با مجازاتی متناسب همراه باشد و از این نظر برای چنین افراد نقضکننده، مجازاتی پیشبینی میشود تا از جریحهدار کردن افکار عمومی جلوگیری نمایند و در عین حال با رعایت تناسب بین جرم و جنایت زمینه برای اجرای عدالت مهیا کنند، این مسئله دربارهی شهروندان عادی یک کشور صدق پیدا میکند، ولی در کشورهای غیر مسلمان یا کشوری که مسلمانان در آن در اقلیت قرار دارند و فاقد قدرت سیاسی و اجتماعی مؤثّری هستند باید بیشتر مورد توجّه قرار گیرد و اگر کسی در یکی از این کشورها ساکن شد و یا تابعیت و شهروندی آنها را پذیرفت باید به تغییر عرف و عادت و مناسبات فرهنگی و اجتماعی آنها توجّه کند و چنانچه با رفتارهای خلاف ارزشهای دینی و فرهنگی و ملّی خود برخورد نمود، باید حساسیت موضوع را درک کند و رفتار درست و متناسب با آن را بیاموزند و از هرگونه خشونت در رفتار و کردار اجتناب کنند.
نظرات
arabic
19 آبان 1399 - 05:43برادر گرامی بسیار زیبا و متین و با تحقیق نوشتید قلمتان پربار و عمرتان مستدام مایه حسرت است که یک مسلمان طالب بهشت و به اصطلاح خودش شهادت طلب، روش تعامل با مسائل پیش رو را نداند و بی خردانه دست به اقدامات جنون آمیز بزند...